نام کتاب: رمان خاطرات مرده
نام نویسنده:حمیده جاهدین محمدی
فرمت فایل:PDF
کتاب رمان خاطرات مرده که خلاصه داستان آن به شرح زیر میباشد.
من در تمام زندگیم ؛ در هر دورانی که یک نفر میتوانست در زندگیش از پله ای صعود و یا سقوط کند ، در هر ساعتی که میتوانست کنار عزیزانش باشد ، عشق بورزد یا جدا شود ، شاد باشد یا غمگین … در تمام لحظات ! ساعتها و ثانیهها ! من فقط به این سوال اندیشیده ام که چرا برخی از سوالهای ذهن من همیشه بی جواب است ؟ و دوباره تردید به سراغم میاید که آیا من برایش تلاش نکرده ام و یا ذاتا خود بی جواب بودند ؟
و دوباره به همان افکار قدیمیبر میگردم و دوباره خاطرات زنده میشوند و دوباره میرسم به همان روزهای بی قرار … پاییز بود و روزی که در آغاز ، یک روز ساده و تکراری بود و در پایان ، یک روز رویایی و عجیب . آن روز که پستچی زنگ در را زد و برای من که منتظر هیچ اتفاقی نبودم بسته ای را آورد که میگفت کسی به یاد من است که منتظرش نبودم . قصد نداشتم بسته را باز کردم چرا که نام سارا اسپنسر غریبانه ترین نامیبود که میشنیدم اما سرانجام حس کنجکاوی بر من غالب گشت و ان را باز کردم . بسته ای که چند دفترچه خاطرات در آن قرار داشت و فرستنده اش از من خواسته بود که براساس آن خاطرات داستان زندگیش را بنویسم … و اینک سه سال از آن روز میگذرد و من نویسنده بزرگی هستم و به آرزوهایش رسیده و در پی یافتنش راهی شهر او هستم … در فرودگاه دو غریبه به دنبال من آمده اند نگاهشان برای من آشنا نیست اما کتاب من برای آنها آشناست و چقدر خوشحالند و به خیالشان که من هم خوشحالم از اینکه کتابم چنین بزرگ شده است و چنان فروش میکند و من اما در تمام طول راه تا هتل فقط به این میاندیشم که کدامیک از جادههای این شهر به او خانه ی او ختم میشود ؟ …. و چقدر شلوغ است این مهمانی ! همه میآیند و برایم آرزوهای بزرگ میکنند و من اما اینجا روی یک صندلی خالی پشت یک نقاب باوقار و ساکت نشسته ام و چقدر سرشارم از تهی و غصه دارم که چرا او اینجا نیست ؛ غریبه ای که نمیشناسمش اما با خاطراتش به اینجا رسیده ام .یکی میپرسد چرا نام کتاب خاطرات مرده هست /؟ در دلم میگویم که چرا نباشد وقتی که نمیتوانم در او ، در کنارش و در تمام لحظات زنده ی زندگیش سهیم باشم پس خاطراتش و گذشته اش برای من مرده هست …